داریوش احمدی
نام ایران در مفهوم سرزمینی با هویّت و موجودیّتی واحد و مشخّص، به دوران اوستایی (هزارۀ دوم پیش از میلاد) بازمیگردد. چنانکه از متون اوستایی برمیآید، ایرانیان حتّا در زمانی چنین دور نیز خود را متعلّق به سرزمینی واحد و دارای فرهنگ و نیاکانی مشترک میدانستند. چنین فهمی از هویّت ملّی پیشامدرن را در ایران باستان نیز میتوان یافت: مادها و پارسها خود را بهآشکارا ایرانی (Ariya) میخواندند و ایران را قلمرویی با فرهنگ و هویّتی یگانه میدانستند که مردمان ایرانیزبانش از ماد و پارس در غرب تا سغد و بلخ در شرق گسترده بودند. روزگار ساسانیان دوران تحکیم مفهوم سیاسی و جغرافیایی ایران و تدوین تاریخ و حماسۀ ملّی ایران بود تا یگانگی ایرانیان و یکپارچگی سرزمینشان زیر سایۀ فرمانروایانی که خود را میراثبر و ادامهدهندۀ دودمانهای اسطورهای عصر اوستایی میدانستند، تثبیت و مستند شود.
تاریخ و حماسۀ ملّی ایران ـ که خاستگاهش در خداینامه ساسانیان و درخشش و جاودانگیاش در شاهنامۀ فردوسی بود ـ تاریخ کهن ایران را از روزگار پیشدادیان تا ساسانیان پیوسته میدید و هویّت تاریخی و ارزشها و نمادهای فرهنگی ویژهای را برای ایرانیان خلق و بازتولید میکرد. چنین کارکردی با چیرگی اعراب بر ایران متوقّف یا گسسته نشد؛ زیراکه حماسۀ ملّی ایران تاروپود فرهنگ و هویّت تاریخی ایرانیان را سرشته بود. ازاینروست که توجّه به حماسۀ ملّی ایران و بهرهجویی از آن را حتّا در میان دودمانهای ناایرانیتباری همچون غزنویان و ایلخانان نیز میتوان مشاهده کرد. شاهان ایران عصر اسلام رویآوردن به شاهنامه و بهرهجویی از آن را راهبردی مهم و کارساز برای ایرانیشدن و ایرانینمایی پادشاهیشان یافتند و چه بسا خود را در قامت جمشید و فریدون و کیخسرو و دارا و کسرا و رستم (نامداران حماسۀ ملّی) یا همچون میراثبر آنان میدیدند و دشمنانشان را به چشم تورانیان. در این دوران بود که شاهان ایران فرمان به نگارش و تدارک شاهنامههای نفیس مصوّر دادند. این شاهنامهها در بازنمایی قدرت و شکوهی که شاهان ایلخانی تا صفوی برای خود متصوّر بودند، در چارچوب سنّتهای کهن ایرانی، همان کارکردی را داشتند که برجستهنگاریهای تخت جمشید و شوش برای شاهنشاهان هخامنشی داشتند.
رویآوردن به حماسۀ ملّی ایران بهواسطۀ شاهنامۀ فردوسی، در ادبیات فارسی نیز بازتاب و نمودی آشکار و گسترده دارد. شاید هیچ دیوان شعری را نتوان یافت که در آن از شخصیّتها یا رویدادهای حماسۀ ملّی ایران یادی نشده باشد. حتّا شاعری عارف و صوفیمسلک چون اوحدی مراغی نیز خود را بینیاز از رویآوردن به حماسۀ ملّی ایران ندیده است.
اوحدالدّین فرزند حسین، معروف به اوحدی مراغی، حدود ۶۷۳ق در اصفهان زاده شد. او زادگاه خود را در دوران جوانی ترک کرد و به سیروسیاحت در شهرهای گوناگون پرداخت تا سرانجام در مراغه ـ که در آن دوران کانون علم و فرهنگ ایرانزمین بود ـ مقیم و ماندگار شد. او مدّتی در مکّه اقامت داشت، امّا پس از آنکه دچار تنگدستی شد، برای بهرهمندی از الطاف خواجه غیاثالدّین وزیر، به تبریز روی آورد. اوحدی سپس به مراغه بازگشت و در ۷۳۸ق در همین شهر درگذشت و به خاک سپرده شد.
آنگونه که از سرودههای اوحدی و بهویژه از مثنوی جامجم برمیآید، او از بسیاری از دانشهای زمان خود همچون: ادب، حدیث، کلام، ریاضیّات، علوم طبیعی و نجومْ آگاهی و در عرفان و سیروسُلوک صوفیانه نیز مقاماتی داشته است. از اشعار اوحدی چنین برمیآید که او پیرو مذهب شافعی بوده است.
اشعار اوحدی حتّا در دوران جوانیاش نیز پرآوازه و موردتوجّه اهل ادب بوده است. آثار منظوم بهجا مانده از او عبارتاند از: دیوان، شامل قصاید، غزلیّات، ترکیبات، ترجیعات و رباعیّات (۹۶۲۸ بیت)؛ منطقالعشّاق یا دهنامه که شامل ۵۱۴ بیت است و ده نامۀ عاشقانه را دربر دارد که عاشقیْ خیالی برای معشوقۀ خویش مینویسد و ضمن آن حکایتها و غزلیّات گوناگونی نقل میشود. اوحدی این منظومه را در سال ۷۰۳ق و به نام وجیهالدّین یوسف، نوﮤ خواجه نصیرالدّین طوسی، سروده است؛ مثنوی جامجم در ۴۵۷۱ بیت که اوحدی آن را در ۷۳۳ق به سلطان ابوسعید ایلخان و وزیرش خواجه غیاثالدّین پیشکش کرده است و دانشنامهای است پرمایه و پرآوازه در زمینۀ فلسفه، اخلاق، عرفان و طبیعیّات.
اشعار اوحدی ازنظر اندیشه و مضمون از اشعار شاعرانی چون سنایی غزنوی، ناصرخسرو، نظامی گنجهای و سعدی تأثیر گرفته و بر سرودههای شاعرانی چون حافظ، عمادالدّین نسیمی و هاتف اصفهانی تأثیر نهاده است.
اوحدی مراغی در اشعار گوناگونش بارها از شخصیّتهای حماسۀ ملّی ایران/ شاهنامه یاد کرده است: جم/ جمشید، فریدون، ضحّاک، ایرج، کیقباد، رستم، زال، سیاووش، کیخسرو، فرنگیس، بیژن، فریبرز، بهمن، اسفندیار، جاماسب، دارا، بهرام، قباد، کسرا، پرویز، شیرویه، فرهاد، شیرین.
اوحدی بنا به سنّتهای ایرانی، رستم را نماد پهلوانی و نیرومندی (بس غرّهای به دانش و دستان خود، ولی/ گر رستمی، ترا گذر از چرخ زال نیست) و کیخسرو و کسرا (انوشیروان) را نمونههای پادشاهیِ آرمانی میداند: فرّ کیخسروی از اینجا خاست/ که جهان را به علم و عدل آراست؛ پادشاهی بدان توانایی/ با چنان علم و عقل و دانایی؛ گر تو کیخسروی به دین و به داد/ ور چو ناصر شوی به حجّت و داد؛ طاق کسرا به داد ماند درست/ خانه سازی، به داد کوش نخست.
جالب آنکه اوحدی نام مثنوی پرمایه و پرآوازهاش را از جام رازآمیز و رازنمای جمشید برگرفته است: جام جم.
نمونههای یادشده و دیگر کاربردهای حماسۀ ملّی در عرصۀ ادبیات و نیز هنرهای دیداری، گواه توجّه و دلبستگی دیرپا و گستردۀ عموم ایرانیان و بهویژه فرهیختگان به حماسۀ ملّی ایران/ شاهنامۀ فردوسی است که از دیرباز بهعنوان منبع مشترک هویّت تاریخی و ارزشها و نمادهای فرهنگی به ایرانیان، از خراسان تا آذربایجان، حسّ ریشهمندی، یگانگی و یکپارچگی بخشیده است.